من لرم ...



به بزرگی و بلندای نام ..تاریخ ...اصالت ..تمدن ....پیشینه ایران زمین ... لرم ...یار همیشگی زاگرس ........سر باز و جانفدای خاک ایران زمین ، شاهنامه را مرور می کنم تا بماند در وجودم حس ایران و ایرانی ....من لرم از بلندای دنا ...چون سر بازی که بر برجک نگهبانی پست می دهد ،من پاسدار حریم وطنم هستم ...برای من ....کرد ..اذری ....بلوچ ....و هر ایرانی عزیز است ......دستمان حامی دست دیگر و کمرمان هست ....و به لطف اصالت و پیشینه خود ...در این هیاهو ی زندگانی ...رگ و ریشه خود را در زاگرس چنان ثابت نمودیم ....که همیشه هستیم و می مانیم ....مارا با این اما و اگر ها کاری نیست ...عشق من ..اسبم ..تفنگم ...جنگل های بلوط ....گوسفندان و بزغاله ها ....چویل ...اب چشمه ..اشکفت ....سیسن ....انجیر کوهی ...بلوط ...برف مشک دوغ و ملار ...تندار( دار قالی ) دختران ایل .....کپر و چادر سیاه ( بهون ) اتش هیزم بلوط و چراغ نفتی .....من با اینها سر شار می شوم از انرژی ..نشاط و می خوابم ..و صبح با صدای غروس مشهدی قمر بیدار می شوم ....وای باز هم بزغاله کتابم را خورد .....واق واق سگ لهراسب هم برای من نوعی اهنگ است پسرکی کوچک به ارامی سرک می کشد در چادر سیاه من ....منتظر اب نباتهایی هست که از شهر اوردم ....بله ....من لرم ....و فرزند ایران زمین .